March 26, 2008

you've got a naaz web. bang your head to my loneliness cottage. don't forget to nazar, my flower.

.
.
با کلمات خوش بگذرانیم
.
زندگی مجموعه‌ای‌ست از دِدلاین‌ها که در فواصل‌شان می‌خندیم و گریه می‌کنیم یا دیگران بر ما می‌خندند و گریه می‌کنند. کاری که ما می‌کنیم این است که دار و ندارمان را از ددلاینی به ددلاین دیگر می‌کشیم و به همین دلیل هم هست که در نهایت می‌میریم. آری، مرگ، مادربزرگ همه‌ی ددلاین‌هاست (اوه، دوشس عزیز). نوشته‌ی قبلی صدمین نوشته‌ی اینجا بود. من سعی می‌کنم قیافه‌ای پشت‌پابه‌جیفه‌ی‌دنیازنانه به خودم بگیرم و از کنار این مایـْلـستون، صوفیانه رد بشم. ولی چه کنم که زندگی ما بر سیستم دَهدهی بنا شده. خود داروین معتقده که ما اگه تو هر دستمون هفت تا انگشت داشتیم، شاید بسته‌های اسکناس بانکی‌مون هفتاد تایی می‌شد. در واقع مشکل از اونجا شروع می‌شه که ما زمان رو می‌شماریم ولی زمان، درکی از عدد نداره. مثل اینکه واسه احترام، به الاغ می‌گیم چهارپا، در حالی‌که اگه بگیم هشت‌پا هم، همونقدر دم تکون می‌ده. اصلاً چرا راه دور بریم، مثل اینه که بریم خارج و با لحن فرهیخته به یارو بگیم «بدبخت حمال». خب این که نشد فحش. فحش باید فهمیده بشه و بچزونه طرف رو. با این‌حال انکار نمی‌کنم که صــد مهمه. صد دانه یاقوت، چشمی و صد نم، صد نعره همی‌آیدم از هر بن مویی، یا اگه بخوام گریزی به فرهنگ فولکلور بزنم، سه جفت جوراب پاریزین صد تومن. انکار نمی‌کنم قدیما که صد بزرگ بود و دور، و از سعادت آباد به بالا همه‌ش تپه‌ی لخط بود، نه آپارتمانی و نه کلمه‌ای، می‌خواستم بعد از صد از اینجا برم، ولی فقط بنا به اصرار دومادمون‌اینا موندم که می‌دونستن من دست‌به‌نازم خوبه و توی یه محفل خصوصی من رو که مثل اسب مقاومت می‌کردم و مثل اسب به صندلی چسبیده بودم و حاضر به رقصیدن نبودم، به وسط مجلس پرتاب کردند که جاتون خالی عجب بندری‌ای و عجب خارجی‌ای رقصیدم که فقط با ضربات مهلک کلنگ تونستن آخر مجلس خاموشم کنن و خدا رو شکر که فیلم اون محفل به بولوتوس راه پیدا نکرد. البته ممکنه تعداد نوشته‌ها بتدریج کمتر از صد بشه. چون می‌خوام سر فرصت بشینم و دوباره بخونمشون و هر جایی رو که ببینم بیست سال بعد باعث سرافکندگی بچه‌م جلوی همکلاسی‌های دبستانش می‌شه، تغییر بدم، یا پاک کنم. در زمان ما آدم‌ها رو با خانوم مارپل و دِرک و پوآرو شستشوی مغزی می‌دادن، و یه قاتل دُرست‌درمون، فقط در حدی از خودش ردپا بجا می‌ذاره که به میمنت و مبارکی توی فیلم دستگیر بشه، نه بیشتر.
.

0 حرف: