.
.
سالها سال بعد، هنگامی که چـامـلـی در مقابل سربازانی که قرار بود تیربارانش کنند ایستاده بود، بعداز ظهر دوردستی را به یاد آورد که پدرش او را به کشف یخ برده بود. در آن زمان دهکدهی ماکوندو تنها بیست خانهی کاهگلی و نـئـیـن داشت. خانهها در ساحل رودخانه بنا شده بود. آب رودخانه زلال بود و از روی سنگهای سفید و بزرگی، شبیه به تخم جانوران ماقبل تاریخ، میگذشت. جهان چنان تازه بود که بسیاری از چیزها هنوز اسمی نداشتند و برای نامیدنشان می بایست با انگشت به آنها اشاره میکردی ...
آنچه خواندید سطور آغازین هیچکسحوصلهیخواندنشرانداردترین نوشتهی من است که هم اکنون در ملک طلق بابام در دسترس عموم میباشد. دقت کنید که وقتی وارد لابیرنت مذکور میشوید در کوچه پسکوچههای آن ممکن است با اسامی مهم و مطالب مهمتری مواجه شوید که توصیهی اکید من این است که ابداً تحت تفسیر قرار نگرفته و با به یاد آوردن مسائل خطیرتری از جمله گلوبال وارمینگ، دارفور، و لپ تاپ اِیـر اپــل (هوئق)، از همان مسیر جک نیکلسون در شاینینگ، سریعاً خارج شوید.
0 حرف:
Post a Comment