يك- اگه چند سال پيش تو اتوبانهاي تهران يه ماشين سرمهاي ميديدين كه بطرز چندشآوري لايي ميكشه و راه دادن به ديگران براش مثه فحش ناموسي ميمونه و پيش خودتون ميگفتين : آخي بيچاره معلوم نيست از كدوم دهكوره اومده و اينا، وطرف از نظرش هيشكي تو دنيا رانندگي بلد نبود جز خودش ولي چندين بار در دلبرانه ترين لحظات ممكن بدجوري خاموش كرد ... خوشوقتم
دو-اگه فكر ميكنيد پسري هست كه تابحال هيچ خاطرۀ بدي از هيچ كدوم از دخترايي كه باهاشون دوست بوده نداشته و حتي خودش واسه بعضياشون شوهر هم پيدا كرده بعدها ، همهجا هم از همهشون به نيكي ياد ميكنه و كلاً با وجود همۀ ماجراهاي بالا و پايين فقط خاطرات خوش داشته و آرزو ميكنه كه كاش هنوز بيست و سهساله بوديم كه دنيا به فلانمون هم نبود و البته هنوز هم نيست ... خوشوقتم
سه-اگه براتون تعريف كردن كه يه نفر از بچگي آرزو داشت فيزيكدان بشه و بعد نقاش بشه و بعد آرشيتكت بشه و بعد ديپلم رياضي گرفت و فقط بخاطر دل مامان و بابا و بدون هيچ علاقهاي رفت پزشكي خوند و اول خواست انصراف بده و بعد يه كم خوشش اومد و در طول تحصيل مدير فروش يه معدن شن و ماسه بود و با اينكه نقاشي بلد نبود كلي از فروش تابلوهاي سوررئال پول در اورد يه مدت هم مشاور تبليغات بود و حالا داره تخصصي ميگيره كه چندسال پيش يك در ميليون احتمالشو نميداد ولي خيلي راضيه و با اينحال هنوز آرزوي فيزيكدان شدن رو دنبال خودش ميكشه ... خوشوقتم
چهار-اگه بهتون گفتن كه مبصر كلاس سوم رياضي از بچهها سه تا ساندويچ رشوه ميگيره،كه اون موقع تو مدرسه چهل تومن بود، تا بذاره زنگ آخر فرار كنن و اسمشونو تو غايبا رد نكنه و همين مبصر كلاس اول راهنمايي نقاشياي لختي ميكشيد و دونهاي بيست تومن ميفروخت و يه روز با يكي از اون بيشرفا دعواش شد و اونم نقاشيو داد به ناظم و ناظم هم باباشو خواست و فقط بخاطر اينكه درسش خوب بود اخراجش نكردن و خودش هم از برخورد روشنفكرانۀ باباش تعجب كرد ... خوشوقتم
پنج- اگه شنيدين كه يه نفر كه ادعاش كون خر رو پاره ميكنه يه زماني بطرز بدخيمي استقلالي بوده در حالي كه اينقد بازيش بد بود كه هيشكي نميخواست اون تو تيمشون باشه و با اينحال چقدر هم استاديوم ميرفت و در مواقع لزوم با جديت هرچهتمامتر شعار شير سماور تو كون داور ميداد و هنوزم بعد از باختاي استقلال زنگ ميزنه به برادرش اون سر دنيا و دوتايي حرص ميخورن ... خوشوقتم
نكته : گيوتين منو اورد تو اين بازي، و منم كه جلف. منتها اگه به كامنتهام نگاه كنين ميبينين كه دوستاي ثابت من فقط گيوتين و راز ما هستن،واسه همين ديگه از خير «اون پنج نفر» گذشتم
نكته : الان ديدم كه آليس هم كه به مشكل كم-دوست-گي من واقف بوده منو قاطي كرده و خوب خوشحال شدم
نكته : اولش كه طرح بازي رو تو وبلاگ سلمان ديدم مطمئن بودم اين يه توطئۀ كثيف انگليسيه كه صرفاً براي منزوي/بايكوت كردن من طراحي شده