.
.
جــون بککّکن
.
.
یه دوستی دارم که میخواد اینجا یه باشگاه چوگان/پولو راه بندازه. اومده بود و داشت واسه من توضیح میداد که مراحل و موانع کار چیا هستن و اینا، که ناگهان روح آریایی من به تکاپو در اومد و نتونستم جلوی خودم رو بگیرم که نگم هیچ میدونستی مخترع چوگان ایرانیها هستن. با قیافهای خونسرد، فقط پرسید الان هم تیمهای قویای دارین، که مثلا ما بتونیم اونا رو دعوت کنیم برای مسابقات دوستانه، یا از تجربیاتشون استفاده کنیم و اینا. من به گفتن «ها؟ نمیدونم» بسنده کردم که به منزلهی برداشتن بیل، و کمر به تخریب و ضایع نمودن خویش بستن، بود. آخرش هم گفت جالبه، یه بار با یکی دیگه از دوستام داشتیم راجع به راه انداختن یه وبسایت لوکال شبیه ebay حرف میزدیم که اونم برگشت و گفت هیچ میدونستی مخترع ebay ایرانیه... و البته طبیعیه که من خودم رو زدم به سرطان و رفتم که بستری بشم تا بحث رو ادامه ندم. الان هم ای صیاد، برو این دام بر مرغ دگر نـِه، من نه میخوام بگم یکی از بزرگترین عیوب ما اینه که خودمون رو ملزم میدونیم در قبال کورش کبیر و تخت جمشید موضعگیری بکنیم و واکنش نشون بدیم، نه میخوام بگم مخترع شطرنج بزرگمهر بوده که فرد مهمی بوده و نه میخوام این سوال رو که اگه بزرگمهر با کاسپاروف بازی میکرد چی میشد، جواب بدم. همهی اینا یه مقدمهچینی عدیبانهی بهنعلومیخزنانه بود که بگم وقتی صفحهی شطرنج رو برگردونیم، آدمها به دو دسته تقسیم میشن، دستهی اول اونایی هستن که بلدن تخته نرد بازی کنن و تخته بازی کردن رو دوست دارن و ازش لذت میبرن. باز هم برو این دام بر مرغ دگر نه که قصد ندارم مثل آنچه در گذشته در مورد دوچرخهسواری و جاده چالوس و شیراز و شلم و امثالهم کردم، اینجا مدیحهای در ستایش تخته نرد بسرایم که آره، ببین چه چیزای باحالی تو زندگی هست. نه. فقط الان به ذهنم متبادر (چی هست؟) شد که راز جذابیت پایانناپذیر و سرگرمکنندگی ابدی تخته، اینه که تنها جاییه که میتونی -و باید- ادعا کنی که در کائنات بهترین هستی و کسی نمیتونه -ولی باید- ادعای تو رو رد کنه. برای برنده بودن توی تخته باید بدون قید و شرط، عقل کلّ باشی و به هیچ خفتای تن ندی. صفحهی تخته جاییه که منطقِ چموش و نااهل طبیعت، به فاززی ترین شکل خودش، بر قوانین احتمالات و تجارب پیرپاتالانه غلبه میکنه. اینجا شانس و تقدیر و دعا و مهارت و حماقت و متافیزیک و توکل به خدا و حمایت والدین و پشتکار خودم، دست به دست هم میدن تا تو رو برنده/بازنده کنن. ممکنه تو حالا بخوای بحث رو سیاسی کنی و بگی آره، تو دنیای واقعی هم معمولا احمقها بر آدمها حکومت میکنن که من همون چشمک ناز یواشکی رو هم ازت دریغ میکنم و ادامه میدم که توی تخته، تو هرچقدر هم که ببازی و اگه حتی به احمقترینها هم ببازی، باز بهترین تختهباز جهان خواهی بود و کسی نمیتونه از این مقام خلعت کنه، باز دورترین مرغ جهانی و باز دست بعد میتونی طرف رو سگمارس کنی. تخته به غایت عادلانهس و انسانیه تا سرحد مرگ. تنها جاییه که میشه هزار بار از صفر شروع کرد و معجزه کرد و قهرمان شد. من به تو هشدار میدم که هرگز متوهم نشی که در زندگی غیرممکن وجود نداره. زندگی به خودی خود غیرممکنه، آچمزه، کچ ۲۲ئه. در زندگی ما شکست پل پیروزی نیست. در تاریخ بشریت هیچ قهرمانی جز مارادونا وجود نداشته و هیچ معجزهای جز چلوکباب کوبیده رخ نداده. تخته از تاریخ بشریت جداست. تخته اشانتیون یا متافوری از زندگی نیست. تخته بــیربــطه و همینش خوبه. تخته، بازی نیست، چون هیچ روش قاطعی وجود نداره که بتونی طرفت رو ببازونی. تخته یه فانتزیه از جنس چوب و عاج که همیشه -درست بر خلاف زندگی- همهچیز در آستانهی جفتشیش شدنه و فارغ از هرگونه برداشت فرا-تاس، تنها جاییه که عنقا را بلند است آشیانه. و وقتی میگوییم گل همین پنج روز و شش باشد، مشخص است که مراد کدام شیش است و کدام بــش.
0 حرف:
Post a Comment