October 6, 2007

In Cold Blood Liars: Eyes




در ستایش عینک آفتابی

خیلی بیشتر از روزی سه ساعت دمبل زدن می‌تونه به آدم قدرت بده. خیلی بیشتر از روزی سه ساعت مشاوره‌ی مغزی می‌تونه به آدم اعتماد بنفس و امنیت بده. خیلی بیشتر از روزی سه ساعت جلوی آینه چسان‌فیسان کردن می‌تونه باعث خوش‌تیپی و جذابیت بشه. در حد شورت، حیاتیه و در حد کفش، شخصیت ایجاد می‌کنه. به تنهایی یه پیراهن ون-هوزنه که کرده‌باشی‌ش توی یه لی‌وایز جا‌افتاده. قلمروی شخصی، هاله‌ی دست‌نیافتنیگی، پناهگاه نامریی، سایبانی نه فقط برای چشم، برای هر آنچه که نمی‌خواهیم بیرون ریخته شود و دیده شود، یا می‌خواهیم بیرون ریخته شود و متفاوت دیده شود. با خیال راحت نگاه می‌کنیم و خیالمان راحت است که نگاه می‌کنند. در بالاترین طبقه‌ی برجی با پنجره‌های آینه‌ای می‌ایستیم و بیناتر از همه، به اعوجاج جهان لبخند می‌زنیم. قضاوت می‌کنیم و نمی‌توانند قضاوت‌مان کنند. فارغ‌البال، عاشقانه، وحشت‌زده، نکبت‌آلود، تفلون‌وار،... می‌نگریم، و نمی‌فهمند. دروغ می‌گوییم، و نمی‌فهمند. می‌ترسیم، و نمی‌فهمند و دست‌های بالای دست‌مان کم می‌شود. پادشاه لـُخته و تو لـخت نیستی.


در نکوهش عینک فتو‌کرومیک

این نشان ابدی معلّمدینیپرورشیگری، سمبل ایران‌شمول هزبُـلمَنشی، لوگوی دوبعدی تعهد آبکی، ری‌بن‌پرسول‌ نیروهای ارزشی، استریوتایپ کاراکتر برادر.سید.حاجی، این آخرین حلقه از سلسله مراتبِ کت‌شلوارطوسی‌ویقه‌اسکی‌زرشکی. بیس و هفش سال پیش عینک آفتابی به استیگمای صوصولیسم بدل شد و در ردیف صور قبیحه و مکروهات و ضدّ‌یت با بند و بساط قرار گرفت. بی‌دلیل، و یا احتمالاً به این دلیل که یک خری اون اول برای خودشیرینی یا دیگرمالی، یک زری زده، هنوز که هنوزه ازش پرهیز می‌کنن، و به جاش یه آلترناتیو کجدار و مریز پیدا کرده‌ن که نه دین رو به خطر بندازه و نه خدای‌نکرده، رنگی از خوش‌تیپی داشته باشه. کلاه کاهنانه‌ای‌ست بر سر. و حتی حالا که نجاست عینک آفتابی از بین رفته، با چنان میل وافر و انکارناپذیری بهش چسبیده‌ن که ... ریدم به عینک مقدس فتوکرومیک.

0 حرف: