نامه به سنگ صبور: پسری هستم عزباوغلی، مدتیست كه قلبانم ...
.
مدتيه كه لـيـمـبـو از مسير خارج شده. از موقع نوشتن پست پيژامهی چاملی متوجه اين قضيه شدم. ليمبو قرار بوده يه سرگرمی شخصی باشه، ولي الان ديگه خيلي كم سرگرمم ميكنه. قبلاً با ذوق مینوشتم، چون اینجا نوشتن سرگرمم میکرد و با اینکه هیچ وقت تو زندگی دغدغه و خارش نوشتن نداشتم، ولی اینجا یه مدیوم جدید بود واسه «اکسپرس» کردن و بالاخره کلّی حرف بود که بیرون ریختنشون، یادآوریشون و دیدن واکنش دیگران، باعث تلطیف جو میشد برام. اما الان اون هدف اصلی انگار داره به حاشیه میره و اینجا بیشتر «فــان» خودش رو از دست داده و تبدیل به وظیفه-تسک شده جوریکه همهش درگیرم که حتماً هر چهار-پنج روز یه بار چیزی بنویسم و مواظبم که روال اینجا ثابت بمونه و از این میترسم که اون اکسپرشن، تبدیل به «اگزیـبـیـشن» بشه.
.
آدمی که اینجا رو مینویسه مسلماً شخصیتی کاملاً متفاوت از ازموسیس و چاملی و ابولی و اینا داره و اینا صرفاً واسطههایی هستن برای بیان «بعضی» حرفها، که بر حسب اتفاق مهمترین حرفها و مشغلههای اون آدم نیستن. چون از اول تصمیم این بوده که اینجا از زندگی شخصی، روزمرهها، و اتفاقات روز ایران و کائنات چیزی نوشته نشه و لیمبو از زندگی واقعی جدا بمونه و ماهیت اسباببازی بودنش رو حفظ کنه. که این، کار رو مشکل میکنه واقعاً. همین حالا صدتا سوژهی آزارنده و دم دست توی ذهنم هست ولی ماهیت اصلی نوشتههای اینجا «اندوه ستیزی» هست و اگر هم قرار باشه برای دردهای ملی-مذهبی-بشری که میبینم کاری انجام بدم، جاهای مناسبتری براش سراغ دارم.
.
کلاً وسواسیام و مثلاً همهی نوشتههای اینجا رو از قبل روی کاغذ مینویسم و ادیت میکنم تا حداقل خودم از نتیجه راضی باشم و از اول هم به خودم قول داده بودم که اینجا چیزی ننویسم که بعداً باعث پشیمونیم بشه. ولی همین الان حداقل دو تا از نوشتهها روی اعصابم هستن. یکی پیژامهی چاملی که بیمزه بود و بیشترش رو هم پاک کردم و یکی هم همین نوشتهی سیاست و دیانت که اینقدر سانسورش کردم که چیز بیربطی شد و اگه احترام به کامنتها نبود هر دو رو حذف کرده بودم تا الان. همین جا بگم، من اینجا محافظهکارم که بیشتر بهخاطر فیلطرینگه چون اگه کسی اینجا رو نخونه که اصلاً نوشتن، موردیت خودش رو از دست میده. من اینجا مینویسم که دیگران بخونن، وگرنه که توی دفتر مینوشتم و میذاشتم زیر بالشم.
.
با این حال شرط اول اینه که خودم راضی باشم. سرگرم کردن و خندوندن دیگران کار سختی نیست به این شرط که خودم هم شریک باشم توش. حرفهای باحال و جالب زدن کار آسونیه ولی باید یه چیزی هم تهش واسه خودم بمونه دیگه. و از همه مهمتر تکرار کردن نسخههایی که قبلاً اینجا ازش جواب گرفتم و ادامه دادن نوشتههایی که نسبتاً موفق بودن، چیزیه که بدجوری ازش فراری هستم. الان شمردم و حدود بيستتا مطلب درفت شده دارم که خیلیها ممکنه بخونن و خوششون بیاد، ولی برای خودم فقط در جا زدن هستن که خیلی بده.
.
چیزی که خودم دوست دارم بنویسم گیردادن به چیزهای کائناته با نوشتهای که حرف اصلیش پشت نئولوژی و تظاهر و دروغ و اغراق و پارادوکس پنهان شده باشه. یا نوشتههای هجوآلودی که همزمان خودشون رو هم هجو کنن. یا سرخوشانه نوشتن از چیزهای معمولی و پیشپاافتاده. ولی از یه طرف اینجور نوشتهها گاهی خیلی آبسکیور و پرت میشن و از طرف دیگه چون نمیخوام نوشتههام واکنشی باشن به دنیای بیرون و میخوام صرفا حرفای ابتدا-به-ساكن-شخصی باشن، دست و بالم حیلی بسته میشه. و از طرف دیگه چون نمیخوام کسی رو ناراحت کنم مجبورم علاوه بر تظاهر مجازیای که توی نوشتهها هست، گاهی سکوت کنم یا چرت بگم یا سعی کنم ندیده بگیرم که خودش سمّه. نمونهش بعضی مطالب بیسروتهی هست که خطشکنان وبلاگستان با سوادی در حد جلبک در مورد ثـکـص و حومه مینویسن و با اینکه بنابر مطالعهی شخصی و رشتهی تحصیلیم، خیلی دلم میخواد حرفی بزنم که حداقل دیگران گمراه نشن، ولی ترجیح میدم وارد این بازیها نشم.
.
این یکی دیگه خیلی ضایع است و در حقیقت یه جور ضعف شخصیتیه: نوشتههایی که از نظر خودم خیلی عالی باشن، بهخصوص شعر-مانندهایی که خیلی دوستشون داشته باشم رو هيچوقت اینجا نمیذارم، از ترس اینکه واکنش دیگران به اونها منفی باشه و به قول معروف بخوره تو پوزم. درسته که اونها رو برای خودم نوشتم و مهم اینه که خودم خوشم بیاد، ولی وقتی اینجا بذارمشون به این معنیه که دیگران هم شریکن و بازخوردی که میدن اهمیت پیدا میکنه. آدمیزاده دیگه، هزار و یک عیب داره. مسئلهی دیگه اینه که بامزهترین چیزها، ابزورد هستن، دلقکبازی و آکروباسی صرف هستن که خیلی هم حال میده ولی خب، جاشون اینجا نیست، یعنی سعی میکنم نباشه.
.
حالا ممکنه خیلیها بگن اوووو چقدر جدی گرفته قضیه رو. خب درسته، جدی گرفتم چون اينجا قانون «همه یا هیچ» هست و حتی کار کماهمیتی مثل لیمبونویسی رو هم اگه نتونم درست انجام بدم، ترجیح میدم کلاً بذارمش کنار. و با اینکه اصولاً آدم آزاداندیشی نیستم همینجا از همهی دوستان و دشمنان میخوام که هر جا لازم دیدن ایراد بگیرن و از کامنتدونی فقط برای کمپلیمان دادن استفاده نکنن و کلاً رودرواسی نداشته باشن و حرف راست رو بزنن. من صلحطلبتر از اون هستم که نتونم اين حرفا رو تحمل كنم. اینجا هم هرگز تعطیل نمیشه ولی بعد از این با فرکانس کمتری آپدیت میشه.
.
اين متن براي ثبت در تاريخ و پاسخ به نسلهای آينده نوشته شده و ارزش حقوقي خاصی ندارد و قطعاً در آينده كم و زياد خواهد شد
0 حرف:
Post a Comment