اول يه نعره ميكشم .بعد میخوام یه مانیفست بدم .میخوام کار کردن رو تقبیح کنم. میخوام سعدی رو هل بدم تو جوب که گفت برو کار میکن مگو چیست کار. میخوام بدونم کدوم گلابیای اولین بار گفت کار گوهر مرده. میخوام هر ایدئولوژی رو که به کار کردن ارزش میده به گند بکشم. میخوام هرکی رو که رو حرفم حرف بزنه، حسابی مسخره کنم. میخوام افراط کنم بدجور
...
اگه باباها و بابابزرگامون رو که غرق شدن تو كار، و راهی واسه نجاتشون نیست ندیده بگیریم ، کار یعنی پول در آوردن و حالم به هم میخوره از پول در آوردن. دلم میخواد پول با گونی از آسمون بیاد. نمیخوام براش جون بکنم. میخوام که پول آماده تو کشو باشه. من کارمو دوست دارم ولی نمیخوام پولی باشه. پول رو میخوام تو جوب پیدا کنم بعد کارمو همینجوری انجام بدم. خیلی پارادوکس مزخرفیه
اگه باباها و بابابزرگامون رو که غرق شدن تو كار، و راهی واسه نجاتشون نیست ندیده بگیریم ، کار یعنی پول در آوردن و حالم به هم میخوره از پول در آوردن. دلم میخواد پول با گونی از آسمون بیاد. نمیخوام براش جون بکنم. میخوام که پول آماده تو کشو باشه. من کارمو دوست دارم ولی نمیخوام پولی باشه. پول رو میخوام تو جوب پیدا کنم بعد کارمو همینجوری انجام بدم. خیلی پارادوکس مزخرفیه
...
من پولدوستم. همه میدونن. متظاهرم. شما میدونین. غلط بکنم اگه بگم پول نمیخوام. تازه به کم هم قانع نیستم. یه گونی کمه. هفت تا. پونزدهتا. حریصم. ولی حالم به هم میخوره از اینکه آدمای ديگه حسابمو پر میکنن. از اینکه واسه هر دقیقه پول میگیرم ، حتی الان که اینا رو مینویسم و بردهي همین دقیقههام. البته من بیجا میکنم اگه بخوام خیریه کار کنم. من یه قدم مجانی هم واسه کسی برنمیدارم. ولی اگه یه چراغ جادو پیدا کنم قضیه فرق میکنه. اونوقت آدم خوبی میشم
...
از دزدی خوشم نمیاد، نه که کار بدی باشه، ولی اونم کاره. نمیگم کار آسون یا پردرآمد. نمیگم ساعت کاری کم . میگم اصلاً کار نباشه. مزد و سود نباشه. پول اون وسط نباشه. پول از زير قالي در بیاد همینجوری واسه خودش . نمیدونم این پول از کجا سر و کلهش تو دنیا پیدا شد. یه لحظه فرض کنین اگه زندگی مجانی بود چه حالی میداد. کودکی هشت ساله هستم. ولی حتی تصورش هم پودرکنندهس. چقدر راحت به کارایی که دلمون میخواست میرسیدیم و دنبال علاقههای سرخوشانهمون میرفتیم. ولی حالا چی؟ لعنت به کار کردن. من عصبانی نیستم ولی نابود باد پولی که از آن من نیست
...
اگه در سری بعدی ِ تورنمنت يكجانبهي آفرینش ، من خدا باشم ، چنان سیستم اقتصادیای بنا میکنم که فکّ مدير مالي كائنات، از لاهوت بیوفته به ناسوت. میدونین چیکار میکنم؟ کاری میکنم همه آدما بشن مرغ تخمطلا. اقتصاد خودکفا. چلوکباب بخور، از اون ور سکه بهار آزادی بده بیرون. يا حتي گوسفندا بجاي پشكل، مرواريد غلطون برينن . فکر میکنین اینا واسه خدا خرجی داره؟ نه بابا. پس قبول کنین خدا خسیسه. و اگه بیخدا هستین، بیـخـدایـیـتون خسیسه. فرقی تو اصل مشکل نمیکنه. اونا نميخوان ما فقط بشينيم كتاب بخونيم و بريم سينما و كاراي باحال بكنيم. شايد مثلاً چون خودشون گندهان و تو هيچ سينمايي جا نميشن. خلاصه همهجای کار میلنگه بدخیم
...
حالا این چاملی و ابولی کرهخر نشستن واسه من از اخلاقیات و تعالی انسان زر مفت میبافن. با همین پارادوکس چنان میزنم تو قیافهتون که صدای نون لواش بدین. من خودم دهسال پیش که پول توجیبیم از جیب بابام میاومد دیوژنوار همین نطقهای آرمانی رو واسه این نـفـلـهها بلغور میکردم، ولی حالا میگم غلط کردم
...
پ.ن: کثیفترین شغل جهان «مـداحـی»ه
1 حرف:
یعنی گاییدی
چند قرنه من میخام اینارو بگم ولی نمیشه بگم
قربون آدم چیز فهم که میگن یعنی تو
نمودی
گریت
Post a Comment