June 28, 2009

Generalization Be-Masaabeye Lifestyle

.
.
.
.
تفسیری کوتاه بر دیوان غربیشرقی گوته



انسان غربی بای دیفالت، نرمال، سفید، مسیحی و استریت است. یعنی وقتی از بسته‌بندی طلقی‌اش خارج می‌شود، ستینگ‌اش، که ستینگ پیچیده‌ای هم هست، بطور دیفالت آنجوری تنظیم شده، هرچند می‌شود همه‌جوره دستکاری‌اش کرد. ولی خب از گارانتی خارج می‌شود چون شرکت سازنده، دستکاری را یک‌جور نقص می‌داند. با این‌حال انسان غربی بنا به بعضی ملاحظات تاریخی و اجتماعی بعضی از ابنورمالیتی‌های کوچک مثل یهودی بودن و گگی بودن را قبول کرده است و برخی دیگر را نه. يعنی آنقدر ادب دارد که جوئوفوب یا هوموفوب بودن را، به روی خودش نیاورد، و اینکه قلبن چه فکر می‌کند، جزیی از حریم خصوصی‌اش محسوب می‌شود. به عبارت دیگر رنگ رخساره خبر نمی‌دهد از سرّ ضمیر.

از نگاه انسان غربی، زمین گرد است و این بزرگترین شباهت او با انسان شرقی محسوب می‌شود. به علاوه زمین به دو نیمکره‌ی غربی و شرقی تقسیم می‌شود که این دو نیمکره مطابق شکل زیر در فضا معلقند.


از نگاه انسان غربی، غرب به دو قسمت اصلی تقسیم می‌شود. اروپا، که مردمش باهوش‌تر و خوش هیکل‌‌تراند. و آمریکا، که مردمش کمی اضافه وزن دارند، اما در عوض بسیار بسیار کوول هستند. در اروپا سفید بودن مهم‌تر است، و در آمریکا مسیحی بودن.

از نگاه انسان غربی، کانادا هم جزیی از غرب است و خاصیتش این است که سرد است و با نوعی احساس «اسمارط عز» بودن، از بالا به آمریکا نگاه می‌‌کند. در نقطه‌ی مقابل، استرالیا است که در زیر و پایین نیمکره‌ی غربی آویزان است، وقتی اینجا زمستان است،‌ آنجا تابستان است و شغل مردمش موج‌سواری است و در خانه کانگورو نگه می‌دارند.

از نگاه انسان غربی، اسرائیل با اینکه از نظر جغرافیایی، اورینتال است، اما حومه‌ی غرب محسوب می‌شود (زبانه‌ی زردرنگ) و دلیل خاصی هم ندارد و حالا کاریه که شده و دیگه چه خبرا و کلن روش «مشاهده در سکوت» برای همه بهتر است. در مقابل، دنیای لاتین با اینکه در نیمکره‌ی غربی قرار گرفته، عملن نه از غرب است و نه در شرق، بلکه یک حالت شناور و کولی‌وار و سرگردان دارد و البته که زن‌های برزیلی‌ها خیلی صکثی هستند.

اما، از نگاه انسان غربی، مشرق زمین در نیمکره‌ی شرقی واقع شده و اگر ژاپن را ندیده بگیریم، تقریبن به دو دسته تقسیم می‌شود: روسیه و جهان سوم که خب چون انسان غربی ذاتن مهربان است و بخش قابل‌توجهی از درآمدش را به بنیادهای خیریه می‌دهد، می‌تواند در صورت لزوم تا مقام جهان دوم هم ارتقاء‌ش بدهد. در هر حال از دید او شرق جالب و راز‌آلود است و شایسته‌ی شفقت، ولی با حفظ فاصله‌ی ایمنی.


روسیه: زمانی بود که انسان غربی هروقت به نماز جمعه می‌رفت، خطیب جمعه خطرات حمله‌ی روسیه به غرب را به او اماله می‌کرد. بتدریج اما انسان غربی فهمید که جیمز باند و آرنولد، به تنهایی یا با هم، به خوبی از پس ژنرال‌های همیشه مست روس که توان رزمی‌شان از عراقی‌های سینمای دفاع مقدس هم کمتر بود، بر می‌آیند. پس انسان غربی دیگر نترسید و تمرکزش را به پر و پاچه‌ی زن‌های روس منتقل کرد. خود روسها هم از بازی کردن نقش کسل‌کننده‌ی دشمن خسته شدند و به شغل دلالی روی آوردند.


خاورمیانه: یک صحرای خیلی خیلی بزرگ است که تشکیل شده از چند استان عرب نشین، که همه‌ی این اعراب در چادر زندگی می‌کنند، همه‌ی مرد‌هایش چهار زن دارند که هر چهار تا را بطور روتین کتک می‌زنند، همه‌ی زن‌هایش برقع دارند و اگر نداشته باشند حتمن اشتباهی در کار است. همه مسلمان دوآتشه هستند و الله را می‌پرستند که این الله یک موجودی است که با گاد مسیحی کاملن متفاوت است. یک استان قشلاقی دارد برای غربی‌ها، به نام دبی. یک استان دیگر دارد به نام آی-رک که آمریکا ادبش کرد اما الان دیگر نباید ادب کند. آی-رن اسم دیگر آی-رک است. یعنی این دو تا، یک روح‌اند در دو کالبد. در دوران فیلم سیصد گویا منطقه‌ای وجود داشته به نام پرشیا که مردمش مخترع گربه و فرش بوده‌اند. هنوز هم بعضی از اعراب در مواجهه با غربی‌ها خود را از لحاظ کالچرال پرشین می‌دانند. به علاوه از سال دوهزارویک به بعد انسان غربی چیزهایی هم درباره‌ی جیهاد و عملیات انتحاری یاد گرفته و کسی که از خاورمیانه می‌آید، تروریست است مگر اینکه خلافش ثابت شود.

آسیا: آسیا با تقریب خوبی همان چین است و این آقای چین تشکیل شده از ویتنام و کامبوج و فیلیپین و اندونزی و تایلند و اینا. برای تعطیلات ارزان قیمت مقصد خوبی است، همه‌ی مردمش خسیس هستند و دزد، اما سخت‌کوش و باسواد. در سال‌های اخیر مرد غربی به پاک‌دامنی و سادگی و راحت‌الحلقوم بودن زن آسیایی پی برده و به کرّات با هم دیده می‌شوند، اما در مقابل غیرممکن است که یک زن غربی با یک مرد آسیایی روی هم بریزد.

آفریقا: سرزمین کاکاسیاها. قبلن همه‌ی سیاه‌های سرگرم‌کننده یعنی آنهایی که از لحاظ بوکس و بسکتبال، یا رقص و موسیقا، قوی هستند، به آمریکا صادر شده‌اند و اسمشان شده افریکن‌امریکن. یک مقداری از نامرغوب‌هایش را هم اروپا به زور وارد کرده. چیزی که الان باقی مانده کاکاسیا است، البته این کلمه‌ی زشتی است و به جای آن باید بگوییم سیاه خالی یا رنگین‌پوست. کاکاسیا گرسنه است و انسان غربی به او گندم و لپ‌تاپ ارزانقیمت می‌دهد و در کنسرت‌های راک خیریه برای او هلهله می‌کند و اگر خیلی کول باشد او را به فرزندی قبول می‌کند.

هند: از نگاه انسان غربی، هندی‌ها پست‌ترین رده‌ی هوموساپینس‌اند و هندوستان کثیف‌ترین جای جهان است جوری که اگر از روی هند پرواز هم کنید اسهال می‌گیرید. هندی‌ها یا گدا هستند یا دانشمند. تنها چیز جالبی که در هند تولید شده بودا است. و هندی بودن اینقدر بد است که بعد از اینکه کریستف کلمب اشتباهی به دنبال ادویه به قاره‌ی جدید رسید و بومیان آنجا را هندی/ایندین نامید، کسی هیچ‌وقت به خودش زحمت نداد که این اشتباه را درست کند.




در نگارش این نوشته از آرایه‌ی جنرالیزاسیون بطرز ول‌انگارانه‌ای استفاده شده.

2 حرف:

Anonymous said...

اميدوارم مشکلي نداشته باشه براتون...
===
V*P*N-2$ F0r A M0nTh-GermanY-ReallY-SpeedY
http://www.13th-g0ner.blogspot.com
medil0ne@yahoo.com

Anonymous said...

این جا مطلب فوق العاده ای به نام در ستایش ریدن گذاشته بودی!!!
کجاست؟!!؟ حیف بود