February 5, 2008

.
.
این یک نوشته‌ی رمانتیک نیست و امروز من ازموسيس نيستم. آدمی هستم كه ازموسيس رو ساخته. اين آهنگ رو اينجا گذاشتم برای دوستم.

برای دوستم،
كه رفته.
ولی نه با پای خودش.

برای دوستم
كه می‌خوان، كه دارن جسمش رو ويران می‌كنن
كه می‌خوان، كه دارن روحـــش رو ويران می‌كنن

برای دوستم،
كه بايد يه روز مثل غول
مثل يه غول زيبا، دوباره از خرابه‌های خودش سر بلند ‌كنه.

يه روزی دوستم برمی‌گرده و براتون از جنايتی حرف می‌زنه كه كسی باور نمی‌كنه.
اگه دوستم برنگشت، خودم يه‌ روزی براتون از جنايت بزرگتری حرف می‌زنم كه كسی باور نمی‌كنه.









آهنگ اينجا ست.

0 حرف: